یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

دلم از کسی گرفته که میخوام براش بمیرم

چند وقته میخوام بنویسم اما نمیشه . این چند وقته به واسطه اشنا شدن با یه دوست یکم به فکر فرورفتم . واقعا حرف هایی به من زد که همش درست و مصداق این روزای منه . اون طب و تابی که برای رفتن از ایران پیدا کرده بودم , خیلی وقته از دست دادم . این دوستم حرف جالبی زد گفت اگه کسی و دوست داری یا عاشق کسی هستی اون فرد باید باعث پیشرفتت بشه . اما اصلا این موضوع اصلا با وضعیت من جور در نمیاد . این روزا چیزایی دور و برم میبینم که حتی حالم از دست خودم هم به هم میخوره . به قول علی لهراسبی دلم از کسی گرفته که میخوام براش بمیرم . همیشه پری جون حرف جالبی میزنه میگه طوری تو زندگیت رفتار کن که هر وقت خواستی به پشت سرت نگاه کنی از کارایی که انجام دادی خندت نگیره .


این روزا دلم رو به چیزی دلخوش کردم که اصلا ماله من نیست . خواب دیدن , زندگی کردن , همقدم شدن , حرف زدن  اما با کی اره با کسی که اصلا مال تو نیست . حس عجیبیه لذتی  که همش همراه با یه ترسه . ترس از اینکه یه روز ازت میگیرن . هم من این مسئله رو میدونم هم خودش . شاید خیلی وقته بر خلاف اب شنا کردن دیگه هیچ جوابی نمیده.



تلخه باورش . اما هر روز داره سختتر میشه , چیزی که خوم باعثش شدم . به یه تغییر احتیاج دارم به چیزی که علیرضایی که خیلی وقته از دست دادمش رو از نو بسازم , پیدا کنم  . تا بازهم .......

بچه ها؟

بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ می زنند ولی گنجشک ها جدی جدی میمیرند

شاید

حتی از نگاهشم بدم میاد . مگه یه رابطه دو طرفه نیست? پس چرا یک طرف ماجرا سکان رو به دستش میگیره وکشتی و به هرجا میبره , بدون هیچگونه سوالی , بدون در نظرگرفتن تو , شخصیتت , احساست . ترو خدا حرف احساسات رو نزن که این روزا تبدیل به یه واژه بی معنا شده یا شاید بهتره بگیم خودمون بیمعنا کردیم


شاید مشکل از ماهاست که خودمون رو با اطرافمون , ادماش , طرز زندگی کردن , حرف زدن و برخورد کردن نمی تونیم تطبیق بدیم . 


این روزا حرف ها و طرز تفکر های عجیبی اطرافم میشنوم . اسمشون رو بزارم تجدد یا وقاحت . ترو به خدا به خانواده هاتون نگاه کنید , طرز تفکر اونها , حرف زدنشون و بعد حالا با رفتار خودتون تو اجتماع مقایسه کنید . چرا میخوان خودشون رو از اون چیزی که هستن بیشتر نشون بدن . چرا میخوان حرفهایی بزنن , کارهایی بکنن که حتی از گفتن اون حرفها تو خانوادشون میترسن چه میرسه به اجراشون . شاید امثال من خیلی طرز تفکر قذیمی پیدا کردیم . شاید.