زل زد تو چشام .
زمانی زل زد که چشام پر اشک بود . زمانی که دلم به روزایی پر
کشید که هر روز .هر ساعت. هر نفس برای قبری گریه میکردم که از اولشم مرده
ای نداشت ... .
زل زد .
نگام از نگاش کندم , نمیخواستم بفهمه از چیزی ناراحتم . تا نگام برگردوندم گفت دیدی کم اوردی .
می خواستم بهش بگم خیلی وقته کم اوردم و .....
میگه : احساس وقتی پوچ باشه راحت میاد و میره
کاش میدونستی ....
در باز میشه و میاد تو . اون همون ادمی بود که میخواستی اخرین همراهت باشه . اخه چرا انقدر سردی? . میشینه روبروت. نگات رو ازش میدزدی . از قبل بهش گفتی امروز فقط میخوای گوش باشی و بشنوی . شروع میکنه از گذشته حرف زدن از روزایی که من خسته نبودم . از روزایی که سرد نبودم از روزایی که خودم بودم . میگه میخوام باشم . میگه میدونم خستت کردم . نمی خوام حرف بزنم . نمی خوام اتو بدم دستش . چیزی نمی خوره . طبق معمول یه اسپرسو . انقدر تلخم که تلخیش اذیتم نمیکنه . علیرضا من شدم همونی که تو میخواستی . علیرضا ... . کاشکی اونم میفهمید علیرضایی دیگه در کار نیست.
خستم . تلخم . سردم .
دلخوره اشک تو چشاش جمع شده صداش میلرزه. میدونی دیگه هیچ چیزی برای تو مهم نیست . این و گفت و رفت . کاش حداقل میتونستم از رفتن پشیمونت کنم .اما فقط میگم :