چند وقتیه زندگیم یه شرایط ثابتی رو داره طی میکنه . این ارامش رو دوست دارم . قرار شد بعد از ماه رمضون بریم مسافرت . این چند وقت تصمیمهایی که تو خونه گرفته میشه بسیار سریع انجام میشه . امیر هم واسه 15ام میاد . از کلاس زبانم هم خبری نیست , سعی میکنم خونه خودم بخونم . هر روز صبح میرم سر ساختمون تا ساعت 4 . دیگه لهجه منم داره تبدیل به اوغانی میشه , میگن برای یادگیری زبان باید توی محیط باشی این امر تصدیق کننده این موضوع است . دیگه چیزی برای گفتن ندارم .
الان نزدیک به 7 , 8 ماه ی هست که فکره رفتن هند تو سرمه , تحقیقام رو انجام دادم . اما من که چشمم اب نمی خوره که با این وابسگی مامان بزاره من برم . بابا بدش نمیاد اما دودله اما مامان... قرار شده چندماه دیگه یه سفر 3تایی بریم هند . خدا میدونه چی میخواد بشه . اما من تمام تلاشم رو میکنم تا پیش خودم شرمنده نباشم . دیگه بقیش دست من نیست
خدا بخواد تمام اطلاعاتی که تو این چند ماه از هند و مالزی پیدا کردم رو تو سایت میزارم , شاید به درد یک نفر بخوره
اتفاق جالبیه بعضی وقتها میری و وقتی اس ام اس میدم و جوابی نمی دی میگی مگه بیکارم وقتی صحبت از دوست داشتن شد گفتی فقط یه دوست معمولی . من خودم رو عادت دادم . نشتم و سعی کردم تو نوشته هام از تو حرفی نزنم اما حرف اون روزهایت را باور کنم یا تنها بودن این روزهای تو یا شایدم هردو انها . چند شب پیش اس ام اس دادی و گفتی من لیاقت صبر کردن دارم یا نه . اما واقعادیگه احساس قدیمی که قبلا بهت داشتم رو اصلا ندارم و فقط می خوام همون دوست بمونم . من تغییر کردم طوری که میتونیم حتی 2 ساعت باهم صحبت کنیم بدون دلخوری شاید یکی از دلایل برگشتنت هین تغییر های من باشه اما من حتی تصمیم هام هم تغییر کرد شاید تو هم با اون تغییر ها نقشت تغییر کرد
۱.چند روزیه کلاس نمیرم و واقعا یه زنگ خشک و خالی هم بهم نزدن که مردی زنده ای . دیروز عادله رو تو خیابون دیدم ساعت 3 و 40 بود ساعت 4 کلاس داره اما الان داشت میرفت . وظیفه شناس یا...
۲.بابام یه ساختمون گرفته که بسازه از دیروزه کار تخریبش رو شروع کردیم قرار شد من بالا سر کار وایسم , از دیروزه که کارم شروع شده
۳.بازهم پول موبایل ودغدغه جور کردن پولش و ترس از قطع ان
۴.اوضاع بسیار عالیست انگار رفتیم جزایر قناری , همه چیز جا خودشونن و راحت راحتم
بهرام داداش سلام
هنوز 2 ساعت نشده که از پیشت اومدم . شرمنده که اینهمه گریه کردم شرمنده که الان اومدم خونه . دیدی جمعیت امروز رو همشون واسه وداع با تو اومده بودن . چرا هیچ وقت من ناراحتی تورو ندیدم یادته دختر تهرانیه 2 سال بود دوسش داشتی , میرفتی خونش اما بهش نمیگفتی داداش دیدی دیر شد . بهرام پاشو بگو علیرضا همه چیز خواب بوده . چرا رفتی ؟بهرام هیچ وقت از یادم نمی ری . داداشی خیلی دوست دارم
چرا رفتی و هممون رو تنها گذاشتی . تو که نامرد نبودی چرا صورتت رو پلاستیک کشیده بودن . بهرام اگه زجه هام رو شنیدی ... بهرام بگو واسه چی تو ؟چرا همه باید بهمون بگن غم اخرتون باشه اخه اونا که نمیدونن که چی بودی برای ما
امشب میام سر قبرت میام پیشت داداشی نمیذارم شب اول قبر تنها باشی اما مگه تو به کسی بدی کرده بوی که امشب بد ببینی مگه کسی از تو ناراحت شده بود که امشب ...