یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

از امروز

این روزا وقتی از اطرافیانم , دوستام می پرسم فلانی حالت خوبه؟ چه خبر؟ از .. چه خبر؟ همه خستن , یا جواب میدن ای بد نیستیم  یا .. همه تو صحبتاشون لحن خستگی دارن , خستگی که تو چهره , لحن و حتی رفتار خیلی ادما میتونیم  ببینیم  . این حتی از وبلاگا و نوشته هاشونم میشه فهمید میشه فهمید همه از هم خستن  و  خیلی از کارا و چیزها براشون تبدیل به یه عادت شده یه فیلم  یه بازیگر یه سناریو از قبل نوشته شده

 

دیگه خیلی به سختی میشه طعم شیرین یه خنده از ته دل رو چشید . چرا انقدر خاطرات تلخ داریم که حتی ما رو تو خوشی ها هم نمی خوان تنهامون بزاره اخه چرا با وجود اینکه میدونیم اما باز هم ...


اما من دیگه نمی خوام از خستگی ها و خاطرات تلخم بگم از امروز میخوام از بودن از امید از فردا از  خیلی  از  چیزای  که جزو ایدعالام هست بگم  نه از خستگی . خستگی هیچی جز یه سد برای نرسیدن به هدف هامون نیست

دل خوش

دل. ای اقا این روزا کی به دل توجه میکنه ای اقا انگار گرسنگی نکشیدیا بابا دل سیری چنه دل خوشی چیه حالیت میشه نخوری خورده میشی میشه شب وقتی رفتی خنه بگی پول هیچی دل خوش اوردم تووخدا بفرمایید بیاید جلو یه لقمه بردارید چرا دارید منو اینجوری نگا میکنید امشب شام دل خوش داریم


نگاش میکنم انقدر چهرش درهم و برهمه انقدر شکسته شده که نمیشه تشخیص دادمرتضی ۳۴ سال بیشتر نداره برام از گذشتش گفت از اینکه 7 سال عاشق دختری بود از اینکه چه شبایی زیر پنجره اتاقش نشسته بود از اینکه چه کتکایی که از باباش خورده بود از اینکه پدرش از خونه انداختش بیرون از ارث محرومش کرد از اینکه مادر دختره  مرد حتی سنگ قبرشم او گرفت و بعد از 7 سال سختی گذشت و بی خبر رفت


از اینکه حالا تو اژانس کار میکنه از اینکه از ترس خانومش عکسا دختر رو تو 7 تا سوراخ ... میگه وقتی پسرم میگه بابا تو بعد از ۳۴ سال چی از خودت داری چه مدرکی داری بگم من 7 سال بخاطر قولم بخاطر تنها دلخوشیم بخاطر عشقم به همه چز پشت کردم


وقتی جا چاقو میبیه .....



 تو بگو دل خوش چیه .

خنده

یه واژه پر معنا که ما بسادگی از کنارش رد میشیم . چیزی که شاید برا خیلی از ما ها تبدیل به یه ارزو شده . واژهای که میتونه خستگی یه روز پر کار رو از تن ادم به در کنه . همون واژه فراموش شده که میتونه اولین و ساده ترین راه برای اتصال دوتا دل باشه  . همون واژهای که وقتی خسته ای از همه از همه چیز اما وقتی با خنده یه کودک روبه رومیشیم ناخوداگاه ما هم میخندیم و مارو شاید برای حتی یک لحطه به ارامش دعوت کنه


شاید ما خیلی وقت که معنا واقعی اونو گم کردیم و ازش برای گمراه کردن , دروغ گفتن , مسخره کردن و... استفاده یکنیم شاید شما هم از لبخندی که پشت چهره بد ذات بعضی از افراد پنهان شده خسته این شاید شما هم از این خنده بیزارید و وقتی کسی به شما لبخندی  میزند شما رو نا خوداگاه بیاد دروغ میندازه تا ... چرا باعث میشیم با واژه ها این جور بازی کنیم  واژههایی که بیشتر وقتها زندگیه ما رو به بازی میگیرن


باز هم به یاد خنده اون کودک می افتم خنده ای که فقط برای خودته خندهای بی منت با صداقت حی برای یک لحظه اما شاید  ...