-
از امروز
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 11:57
این روزا وقتی از اطرافیانم , دوستام می پرسم فلانی حالت خوبه؟ چه خبر؟ از .. چه خبر؟ همه خستن , یا جواب میدن ای بد نیستیم یا .. همه تو صحبتاشون لحن خستگی دارن , خستگی که تو چهره , لحن و حتی رفتار خیلی ادما میتونیم ببینیم . این حتی از وبلاگا و نوشته هاشونم میشه فهمید میشه فهمید همه از هم خستن و خیلی از کارا و چیزها...
-
دل خوش
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1388 12:55
دل. ای اقا این روزا کی به دل توجه میکنه ای اقا انگار گرسنگی نکشیدیا بابا دل سیری چنه دل خوشی چیه حالیت میشه نخوری خورده میشی میشه شب وقتی رفتی خنه بگی پول هیچی دل خوش اوردم تووخدا بفرمایید بیاید جلو یه لقمه بردارید چرا دارید منو اینجوری نگا میکنید امشب شام دل خوش داریم نگاش میکنم انقدر چهرش درهم و برهمه انقدر شکسته...
-
خنده
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1388 12:46
یه واژه پر معنا که ما بسادگی از کنارش رد میشیم . چیزی که شاید برا خیلی از ما ها تبدیل به یه ارزو شده . واژهای که میتونه خستگی یه روز پر کار رو از تن ادم به در کنه . همون واژه فراموش شده که میتونه اولین و ساده ترین راه برای اتصال دوتا دل باشه . همون واژهای که وقتی خسته ای از همه از همه چیز اما وقتی با خنده یه کودک روبه...
-
انسان
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 12:13
انسان .واژهای به ظاهر اشنا و قابل فهم اما ناباب . بیشتر مردم با این واژه تضاد دارن بعضی ها فقط نقش بازی میکنند و عده ای برای رسیدن به اون تا لحظه مرگ هم تلاش میکنند .اما واقعا چرا یا نمی دونیم یا خودمون به ندونستن میزنیم یعنی انسان واقعی باید مثل مشاور املاک ی ها باشه اخه میگن ما هیچ وقت دروغ نمیگیم اما درستش رو هم...
-
نمیدونم چه اتفاقی افتاد
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 13:38
نمیدونم چه اتفاقی افتاد همه خاطراتی که داشتم یه دفه مثل یه فیلم برام پخش شد . باورم نمیشه تو این چند سال چه بلاهایی سرم اومد . باورم نمیشه چجوری من خواستم و خواسته نشدم باورم نمیشه . . خودم متوجه نشدم اما موقعی مامانم صدام کرد متوجه شدم من 3 ساعت فقط به یه نقطه خیره شده بودم سکوت میکنم هیچ عکس العملی نسبت به کارا...
-
خیلی سخته
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 20:11
خسته ام انقدر که بعضی روزا اصلا متوجه گذشت زمان نمی شم همش دنبال مقصر ام همش پیش خودم میگم من کجا کار اشتباه کردم کاشکی کسی پیدا میشد و یه حرفی میزد و ارومم میکرد اما.... نمی دونم خدا می خواد با این کارا به من چه چیزی ثابت کنه می خواد چی بهم بگه اخه توکه می دونی من چیزی کم نذاشتم من بودم اما اونا نبودن من سکوت کردم من...
-
سهم من
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 13:07
نمی دونم از چی بنویسم از کی بنویسم از بد شدن زمونه از بد شدن مردماش یا سادگی و دلبستن و رفتنشون نمی فهم چرا اداما به خودشون اجازه میدن هر وقت خواستن برن و به طرف مقابلشون هیچ فرصتی یا حرفی نمی دن و راحت از کنار هم رد میشن همیشه خودشون متفاوت از اطرافیانشون میدونن اما همون کارا دیگران رو انجام میدن اخه پس این تفاوت تو...
-
کاش
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 12:49
گاهی آرزو می کنم... کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت را بخورم!!! کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی دیدن یک لحظه فقط یک لحظه از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم! کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند! کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا...
-
سلام
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 12:35
سلام اسم من علیرضا ست هدف از ایجاد این وبلاگ هم نوشتن روزگاری که به من تو این چند سال زندگیم گذشت کارهایی که من برای دیگران انجام دادم و رفتار بقیه نسبت به من و ... قصد دارم افکارم و کارهایی که انجام دادم رو اینجا بگم و با هم نظراتمون به اشتراک بزاریم