هنوز گیجم. چه روزهایی که ارزوهایم را در کنار با تو بودن معنا میکردم . تو از نخواستن هایت حرف میزدی و من در فکر خواستن های تو . و چه زود زمان راه من , خسته گیهایت, ارزوهای ناتمام را روشن کرد و مرا به تاریکی هزاران سوال بی جواب . و کار هروزم شده است تکرار ماجرایی کوتاه , تکراری که بگویند اسمش خیانت است یا... و زیر لب تکرار میکنم یعنی من خیانت کردم . پاهایم توان ادامه راه را ندارن تمام امیدم این روز ها به ارزوهایم است شاید انها بتوانند مرا یاری دهند . گیجم. اما تو مرا گیج تر کردی . دیگر نمیخوام کسی به من انگ خیانت بزند.