یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

زل زد

زل زد تو چشام .


زمانی زل زد که چشام پر اشک بود . زمانی که دلم به روزایی پر کشید که هر روز .هر ساعت. هر نفس برای قبری گریه میکردم که  از اولشم مرده ای نداشت ...      .


زل زد .


نگام از نگاش کندم , نمیخواستم بفهمه از چیزی ناراحتم . تا نگام برگردوندم گفت دیدی کم اوردی .



می خواستم بهش بگم خیلی وقته کم اوردم و .....

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:32 ب.ظ

میخواستی بگی ولی نگفتی...........

سحر سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:36 ب.ظ http://www.pinupgirl.blogsky.com

باید می گفتی و خودتو از زندونش آزاد می کردی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد