یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

خستم . تلخم . سردم.

در باز میشه و میاد تو . اون همون ادمی بود که میخواستی اخرین همراهت باشه . اخه چرا انقدر سردی? . میشینه روبروت. نگات رو ازش میدزدی . از قبل بهش گفتی امروز فقط میخوای گوش باشی و بشنوی . شروع میکنه از گذشته حرف زدن از روزایی که من خسته نبودم . از روزایی که سرد نبودم از روزایی که خودم بودم . میگه میخوام باشم . میگه میدونم خستت کردم . نمی خوام حرف بزنم . نمی خوام اتو بدم دستش . چیزی نمی خوره . طبق معمول یه اسپرسو . انقدر تلخم که تلخیش اذیتم نمیکنه . علیرضا من شدم همونی که تو میخواستی . علیرضا ... . کاشکی اونم میفهمید علیرضایی دیگه در کار نیست.


خستم . تلخم . سردم .


دلخوره اشک تو چشاش جمع شده صداش میلرزه. میدونی دیگه هیچ چیزی برای تو مهم نیست . این و گفت و رفت . کاش حداقل میتونستم از رفتن پشیمونت کنم .اما فقط میگم :


خستم . تلخم . سردم.
نظرات 3 + ارسال نظر
خورشید چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:08 ب.ظ http://khurshid.blogsky.com/

سلام
منم چنین روزهایی رو سپری کردم. می تونم حدسبزنم چی میکشی. امیدوارم که بتونی خودتو پیدا کنی. موفق باشی

زهرای برف و بارون پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:28 ق.ظ

آروم باش پسرک خسته، تلخ و سرد.

بهار چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ب.ظ http://azalia.blogsky.com

مطمئنی نمیخای برگرذه تا دیگه سرد و تلخ نباشی؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد