یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

اجازه میدی با احساساتت بازی کنم ..... ؟

می تونم ازت خواهش کنم دیگه تمومش کنی . . .


من داشتم عادت میکردم . داشتم با خودم کنار میومدم . داشتم برای یکبارم که شده نگم نمیدونم. خسته بودم خسته تر شدم . بازم پیش احساسم و تو کم اوردم . من فراموشت کرده بودم



هر دفعه تو گوشم زمزمه میکنی اجازه میدی با احساساتت بازی کنم .....؟



بازی دیگه تموم شد چون احساسی دیگه نمونده . 



نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ق.ظ

نه اجازه نیست بشین سرجات.

این بهترین جمله ایه که میتونی بگی.

بهار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:08 ب.ظ http://azalia.blogsky.com

حتی شنیدن صداش باعث میشه...
یا فکر کردن به خاطراتش...
امیدوارم بتونی فراموش کنی....
اگه هنوز دلت اونجا نباشه میشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد