یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

حسین ۱

حسین هم رانندمه هم دوستمه هم مثل برادرمه هم مهرم اسرار منه . چند وقت پیش بود , داشتم درباره دختر عموم براش میگفتم نمیدونم چی شد که یه دفعه گفتم میخوای بریم ببینیش اونم گفت باشه .رفتیم گالی دختر عموم سلام و احوالپرسی نمیدونم چا همش به حسین نگاه میکرد . بعد از چند دقیقه خداحافظی کردیم و رفتیم . 10 دقیه بعد دختر عموم زنگ د که این پسره کیه? دوست دختر داره یا نه چند سالشه و ازاین حرفا


معلوم بود از حسین خوشش اومده بود .


گفت یه باردیگه بیاین میخوام ببینمش . ما دوباره رفتیم 


شبش دختر عموم بهم اس ام اس داد که وای چقدر خوشگل بود و چقدر اروم و ساکت بد و از این حرفها . گفت اگه میخواد شماره منرو بده بهش تا بیشتر با هم اشنا بشیم . فرداش دختر عموم رفت 2 روز شمال . منم شمارش و دادم به حسین و....


ادامه دارد...



نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ق.ظ

داداش علی رضا کجایی نیستی؟ هر جا هستی امیدوارم خوب و خوش باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد