یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

یادداشت های شخصی من از روزگاری که گذشت و میگذره

cancel

حالم از خودم و ادمای اطرافم به هم میخوره . دیگه نمی خوام کلاس زبان برم کلاسی که هر شب با رفتنش اعصابم به هم میریزه . ای لعنت به این اخلاق بیخودم که نمیتونم حرفم رو بدون هیچ رو در بایسی بزنم . فردا میرم و میگم دیگه نمی خوام کلاس داشته باشم . دیگه تا کی یه سری  چیزها رو ببینم و بگم بخاطره ... بیخیال اما وقتی خودش میخواد خودش رو به نفهمی بزنه پس مگه پول و وقت من ارزش نداره


به مامان و بابا نمیگم دیگه کلاس نمیرم . دیگه خسته شدم تا کی سر قبری که مرده نداره گریه کنم اولش سخته اما....


از فردا شب این 1 ساعت و نیم رو میرم کافی شاپ سورنا . هنوز اون صحنه جلو چشممه . به قول حسین میگه علیرضا....



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد